«حجاب» واژة عربي است و زبان شناسان عرب، براي آن، دو معناي اصلي بر شمرده اند:
1- حجاب، به مفهوم مانع وحايل ميان دو چيز است، خواه آن دو چيز از امور مادي واشياي محسوس باشد ويا از امور معنوي و غير محسوس.
راغب چنين مي گويد:
«الحجب والحجاب المنع من الوصول»(راغب اصفهاني،/219)
«حجب و حجاب به معناي منع از وصول و رسيدن دو چيز به همديگر است.»
صاحب مقاييس اللغه نيز مي آورد:
«حجب اصل واحد وهو المنع،يقال حجبته عن کذا اي منعته»(ابن فارس، 2/143)
«حجب داراي يک معناي اصلي است وآن منع است. گفته مي شود: حجبته ،يعني؛ منع کردم اورا.»
همچنين در «مصباح» آمده است:
«حجبة حجبا من باب قتل: منعه ومنه قيل للستر حجاب لانه يمنع المشاهده وقيل للبواب حاجب لانه يمنع من الدخول و الاصل في الحجاب، جسم حائل بين جسدين وقد استعمل في المعاني فقيل:« العجزحجاب بين الانسان و مراده» و«المعصية حجاب بين العبد و ربّه.»( فيّومي،/ 47)
«حَجَبَ به معناي منع است و از همين رو به پوشش حجاب گفته مي شود زيرا پوشش مانع از مشاهده مي شود و به دربان حاجب گفته مي شود چون مانع و بازدارندة از ورود ديگران است. اصل معناي حجاب، جسمي است که بين دوجسد حائل مي شود و گاه بر امور معنوي نيز به کار مي رود؛ از اين رو گفته شده است: «عجز» حجاب ميان انسان و مراد اوست و «معصيت» حجاب بين بنده و پرورد گار اوست.»
2- حجاب به معناي ستر وپوشش
صحاح اللغه معناي پوشش را براي حجاب ياد آور شده وگفته است:
«الحجاب الستر وحجاب الجوف ما يحجب بين الفوأد و سايره»(جوهري،1/107)
«حجاب يعني پوشش وحجاب درون انسان، يعني آن چه که بين قلب وسايرآن حائل مي شود.»
چنان که ابن منظور نيز در لسان العرب، حجاب را به معناي ستر دانسته وگفته است:
«الحجاب الستر …حجبه: ستره وامرأه محجوبه قد سترت بستر»(ابن منظور،1/298)
«حجاب به معناي ستر و پوشش است؛ «حجبه» يعني آن را پوشانيد، زن محجوب، زني است که پوشيده باشد.»
درتعيين اين که از ميان اين دو معنا کدام يک اصلي ويا هر دو معنا در عرض يکديگر معاني اصلي به شمار مي آيد، نظرمؤلف «التحقيق في کلمات القرآن» نزديکتر به صواب و نيز جامع ترين ديدگاه ها در بيان ساير خصوصيات معناي حجاب مي باشد:
«ان الحجاب هوالحائل الحاجز المانع عن تلاقي شيئين او أثرهما سواء کانا ماديين او معنويين او مختلفين و سواء کان الحاجب ماديا او معنويا» (مصطفوي، 2/177)
«حجاب در اصل به معناي مانع از تلاقي دو چيز يا اثرآن دو است؛ چه هر دو چيز مادي باشند يا معنوي، يا يکي مادي و ديگري معنوي و نيز بدون تفاوت از اين ناحيه که آن مانع وحجاب، شيء مادي باشد يا امر معنوي»
کاربرد قرآني حجاب نيز دلالت بر آن دارد که اصل معناي حجاب منع است و اگر به پوشش و ساتر، حجاب گفته مي شود، از آن رو است که پوشش، مانع از ديدن و از مصداق هاي حجاب است. چنان که خصوصيات پيش گفته معنايي دربارة حجاب را نيز مي توان در کاربردهاي قرآني سراغ گرفت مانند:
1- « وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ…»(احزاب/53)
«و هنگامي که چيزي از وسايل زندگي را(به عنوان عاريت) از آنان [=همسران پيامبر] مي خواهيد از پشت پرده بخواهيد.»
دراين آية شريفه، حجاب به معناي مانع(مانع ديدن) است وحجاب خود و هر دو طرف آن جملگي امور مادي و محسوس اند.
2- « وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ…»(اعراف/46)
«و در ميان آن دو[= بهشتيان و دوزخيان]حجابي است.»
حجاب در اين آية نيز به معناي مانع رسيدن دو گروه به يکديگر است و همچنين نوع حجاب ميان بهشتيان و دوزخيان و دو طرف آن، هر دو گونه مادي و معنوي را(براساس معاد جسماني و يا روحاني) بر مي تابد.
3- «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ…»(شوري/51)
«وچنين نبوده است که خدا با انساني سخن بگويد، مگر از راه وحي يا از پشت حجاب.»
حجاب ميان انسان و خداوند به مفهوم وجود مانع ديدن خداوند از سوي انسان و بي ترديد، امر معنوي است چنان که دو طرف حجاب- خدا وانسان- يکي مادي و ديگري معنوي است.
بدين سان مي توان نتيجه گرفت که اصل معناي حجاب، منع است و پسوند و خصوصيت مادي و يا معنوي بودن حجاب و يا اطراف آن، در مفهوم اين واژه نهفته نيست بلكه متناسب با مقام و قرائن بيروني مي توان به مادي و يا معنوي بودن حجاب و اطراف آن راه يافت.
مفهوم اصطلاحي حجاب
حجاب درکاربرد فقهي و اصطلاح فقيهان، قلمرو کوچکتر و معناي محدودتري دارد و مقصود از آن پوشش ويژه اي براي زنان است که مانع و بازدارندة نگاه نامحرمان به او و يا مانع انگيزش تمايل جنسي مردان باشد. پيدايش و کاربرد اين اصطلاح به جاي ستر که در گذشته، ميان فقيهان رايج و معمول بوده است، به باور برخي از محققان چون شهيد مطهري، پيشينة چنداني ندارد و«يک اصطلاح نسبتاً جديد است».(مطهري، مجموعه آثار، 19/430 )
منشأ پيدايش و خاستگاه اين اصطلاح و معنا، (چنان که پيشتر اشاره شد)شماري از نصوص روايي و آيات قرآني است که دربرخي از آن نصوص، واژة حجاب در معناي پرده و چيزي که مانع ازديده شدن مي شود به کار رفته است و در برخي نيز هرچند واژة حجاب به کار نرفته است. اما مضمون و محتواي آن، حجاب به معناي پيش گفته را مي رساند.
گونه هاي حجاب
خداوند در سوره مبارکة احزاب- که بر اساس نظر برخي از قرآن پژوهان و تاريخ نگاران مسلمان چهارمين يا پنجمين سورة مدني و نخستين سوره اي است که از موضوع حجاب سخن گفته است. (سيوطي، 1/41و43)- سه فرمان دربارة حجاب داده است که گونه هاي مختلف حجاب را بيان مي کند و دو فرمان آن پيش از همه متوجه شخص پيامبر(ص) و خانوادة آن حضرت و درگام بعدي، متوجة مؤمنان و جامعة اسلامي است.
يک.حجاب پوششي
در يک فرمان از اين دستورهاي سه گانه، خدا ازپيامبر(ص) خواسته است تا همسران و دختران خود و نيز همسران اهل ايمان را، به رعايت وحفظ نوعي از پوشش دعوت كند تا از اين رهگذر مورد اذيّت قرار نگيرند:
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ…»(احزاب/59)
«اي پيامبر به همسر و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب ها[=روسري هاي بلند]خود را بر خويش فرو افکنند، اين کار براي آن که شناخته شوند و مورد اذيت وآزار قرار نگيرند مناسب تراست.»
در اين آية شريفه- بي آن که خداوند، حد و اندازه و ريز مسايل حجاب و پوشش را بيان کند- دستور مي دهد که پوشش و فرو انداختن چادر و يا روسري هاي خانوادة پيامبر(ص) و ساير بانوان مؤمنين به گونه اي باشد که مانع جلب نگاه ها و آزارها شود.
گرچه شماري از فقيهان و مفسران در تبيين شيوه پوشيدن جلباب گفته اند به گونه اي باشد که زير گلو، روي سينه و بنا گوش آنان را که - درعرف زنان عرب آن روزگار برهنه بود- بپوشاند. تا ناپاکان بيماردل با ديدن اين شيوه از پوشش وحجاب، حيا و پاکدامني آنان را دريابند و در پي آزار و اذيت و تعقيب آنان برنيايند. و لکن شايد بتوان گفت، ازياد کرد علت حجاب پوششي، در آخرين فراز آية مبارکة مي توان چنين دريافت که نوع حجاب، به تناسب عرف جوامع متفاوت خواهد بود، چه در برخي از جوامع يک نوع پوشش و در جامعه ديگري پوشش با اسلوب و سبک ديگر به امنيت و باز دارندگي از آزار و اذيت مي انجامد و حجاب شرعي در هر مورد، همان است که اين کارکرد را داشته باشد. به هر روي، موضوع آية مبارکة حجاب به مفهوم پوششي است که کارکرد مصونيت بخشي و بازدارندگي از آلايش ها و مزاحمت ها را دارد.
درسورة مبارکة نور، بخش ديگري از پوشش و حجاب را براي بانوان مسلمان ياد آور شده است:
«وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ »(نور/31)
«و زينت خود را – جز آن مقدار که نمايان است- آشکار ننمايند و (اطراف) روسري هاي خود را بر سينه خود افکنند (تا گردن وسينه آن ها پوشانده شود).»
در معنا و مراد «زينت» در آية شريفه، مفسران و فقيهان، ديدگاه ها و آراي مختلف ارائه داشته اند؛ برخي آن را به معناي موضع زينت، پاره اي نيز به معناي زيورهاي مي دانند که زنان برخود مي بندند و گروهي نيز اين هر دو را، در حوزة معناي زينت و مقصود شارع جاي مي دهند، آثار اين تفاوت نظر و ديدگاه ها، گو اين که در شيوه و مقدار پوشش و نيز در اين ساحت پديدار مي شود که بر اساس يک معنا، تمامي جسم و تن زنان، زينت و داراي ويژگي أثر گذاري و جلب توجه و نگاه ديگران شناخته مي شود- که خود، بر آيندهاي افزون رواني، اجتماعي، فقهي و… در پي خواهد داشت- اما به هر روي، زينت، چه به معناي مواضع زينت و جسم و تن باشد و يا زيورهاي که زنان استفاده مي کنند و يا هر دوي آنان، در اين نتيجه تفاوت ندارد که بايد بخش هايي از بدن زنان که موضع زينت و زيور است از ديد و منظر نامحرمان، پوشيده باشد. چه حتي اگر مراد از زينت زيورهاي زنان باشد، پوشيده داشتن زيورها، بدون پوشاندن مواضع زينت در بدن، ميسّر نيست. و بدين سان آية شريفه گونه اي از حجاب پوششي را فرمان مي دهد.
دو.حجاب گفتاري
دستور دوم خداوند دربارة حجاب، به شيوة مخصوصي از سخن گفتن و کارکرد آن در تعامل اجتماعي زنان، نظردارد و بي آن که از واژة حجاب استفاده کند :
«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب/32)
«اي همسران پيامبر، شما همچون يکي از زنان معمولي نيستيد، اگرتقوا پيشه کنيد، پس به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد که بيماردلان در شما طمع کنند و سخن شايسته بگوييد.»
آية شريفه - با پيش فرض مشروعيت و روا بودن اصل سخن گفتن زن با مرد نامحرم، - سخن گفتن زنان با مردان نامحرم را بر دوگونه تقسيم کرده است؛ قسم نخست، سخن گفتن معمولي و متعارف است که درآن هيچ تغييري در آهنگ و طنين صداي زن، رخ نمي دهد و نيز واژه هاي مورد استفاده، از واژة هاي معمول و متعارف فراتر نمي رود و قسم دوم؛ اينكه سخن گفتني که درآن واژه ها به گونه خاصي لطيف وتحريك آميز انتخاب شده ويا با لحن و طنين خاصي ادا مي شود. قرآن کريم، از شيوة دوم، نهي کرده است و دليل آن را چنين بيان كرده است كه سخن متعارف و معمولي از طمع و انگيزش هوس افراد مريض و بيماردلي که با احساس هر نشانه و زمينه اي، در پي بهره جويي وكامجويي بر مي آيند، جلوگيري مي کند.
اين كه چرا در آيه عنوان زنان و دختران پيامبر(ص) به ويژه ياد شده است گذشته از- شأن نزول- مي تواند به اين جهت باشد كه خانوادة پيامبر(ص) مي بايست دراجراي آموزه هاي دين، مسؤليت بيشتري را احساس كنند. و با پيشگامي در اين عرصه همانند ساير عرصه ها، الگوي عيني و عملي براي جامعه ايماني ارائه دهد، تا ديگران با سهولت و رغبت بيشتر انجام دهند.
سه.حجاب رفتاري
پاره اي از رفتارها در تعامل و معاشرت زنان و مردان چنان است که پيام هاي ويژه اي را در دو سوي طهارت و پاکي و يا انحراف و آلودگي، براي طرف مقابل به همراه دارد.
در قرآن کريم نمونه هاي از اين گونه رفتارها ياد شده و مسلمانان به ويژه بانوان مسلمان- که ساختار جسماني، اندامي و شيوه هاي رفتاري آنان حساسيت بيشتري را سبب مي شود و باعث جلب توجه مردان مي گردد- دستور داده شده است که ازچنان شيوه هاي رفتاري بپرهيزند و بر حذر باشند.
1- تبرّج= خودنمايي
قرآن نوع خاصي از رفتار وحضور اجتماعي زنان را «تبرّج» ناميده و از آن نهي كرده است:
«وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى»(احزاب/33)
« هم چون دوران جاهليت نخستين در ميان مردم ظاهر نشويد.»
علامه طباطبايي در مقصود از «تبرّج جاهلي» مي نويسد:
«تبرّج، خود ر ا نشان دادن براي مردم است، بدان سان که ساختمان هاي رفيع در چشم بينندگان، خود نمايي مي کنند» (طباطبايي،16/309)
2- غض بصر(= فروکاستن نگاه)
درسورة مبارکة نور، نوع ديگري از حجاب رفتاري، به زنان و مردان مؤمن توصيه شده و آن فرو هشتن چشم از نگاه آلوده زنان به مردان و مردان به زناني است که نامحرم شمرده مي شوند:
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (٣٠)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ…»(نور/30و31)
«به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (ازنگاه به نامحرمان) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ کنند، اين براي شان پاکيزه تراست، خداوند از آن چه انجام مي دهند، آگاه است… و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (ازنامحرمان فرو گيرند و دامان خويش را حفظ کنند.»
واژة «غض» را برخي به معناي بر هم نهادن پلک چشم دانسته اند؛ علامه طباطبايي در الميزان مي گويد:
«الغض اطباق الجفن علي الجفن»(طباطبايي، 15/110و111)
«غض، بر روي هم نهادن پلک چشم است».
بر اساس اين معنا، برهم نهادن پلک چشمان، كنايه از نگاه نكردن وچشم پوشي مردان از زنان و زنان از مردان نامحرم است.
شماري ديگر از قرآن پژوهان و زبان شناسان عرب، غض را، فرو کاستن نگاه يعني «خيره نشدن» معنا کرده اند. راغب در مفردات آورده است:
«الغض النقصان من الطرف والصوت وما في الاناء.»(راغب اصفهاني، ماده غض)
« غض؛ فروكاستن ازنگاه يا صدا است ونيز به معناي كم كردن چيزي است كه درظرف وجود دارد.»
شيخ طبرسي در مجمع البيان در تفسير همين آيه مي نويسد:
«اصل الغض النقصان يقال غض من صوته و من بصره اي نقص.(طبرسي، 4/137)
«اصل معناي «غض» كاستن وكم كردن است، از همين روي گفته مي شود از نگاه و صوت خويش کاست.»
همو در تفسيرآية سوم سورة حجرات مي گويد:
«غض بصره اذا ضعفه عن حده النظر.»(همان، 5/129)
«غض بصر يعني از شدت نگاه خود کاست.»
شهيد مطهري با در نظر داشت همين مفهوم آية شريفه را چنين معنا مي کند:
«معناي «يغضوا من ابصارهم» اين است که نگاه را کاهش بدهند يعني خيره نگاه نکنند.»
سبب نزول آية شريفه و ديگر نصوص روايي بيانگر درستي همين معنا و دريافت از آيه است.
سبب نزول آية در روايتي از امام باقر(ع)چنين آمده است:
«جواني از انصار در يکي از کوچه هاي مدينه با زني روبرو شد زن (براساس سنت وعرف) روسري خويش را پشت گوش انداخته بود و صورت، جلو سر و گردنش پيدا بود، چشم جوان به زن افتاد، زن گذشت اما جوان چشم از او برنداشت، همچنان که راه مي رفت، پشت سر، به آن زن نگاه مي کرد تا اين كه، صورتش به ديوار خورد و بر اثر شيء تيزي که در ديوار بود، پوست صورتش آسيب ديد، به خود آمد و ديد که خون از صورتش سرازير است، با خود گفت: به خدا سوگند، مي روم و ماجرا را به پيامبر(ص) مي گويم. آمد و قصه را باز گفت. بدين سبب آية[غض بصر] نازل شد.»(حر عاملي، 14/139)
در روايتي از امام صادق(ع)آمده است:
«النظره بعد النظرتزرع في القلب الشهوة»(همان)
«نگاه پشت سرنگاه،بذرشهوت را در دل انسان مي کارد»
در روايت ديگر از آن حضرت ميان نگاه اول تا سوم تفاوت قائل شده و فرموده است:
«اول نظرة لک والثاني عليک و لالک والثالثةفيها الهلاک»(همان)
«نگاه اول را باکي نيست، نگاه دوم ماية ضرر و نگاه سوم، باعث هلاکت است.»
بدان سان که پيداست اين دسته از نصوص با سبب نزول آية مبارکة، درکمال سازگاري است و مراد و مفهوم آيه را روشن مي کند که مراد از آن استمرار نگاه و يا نظر دوختن و خيره شدن است.
3- عشوه گري در راه رفتن
راه رفتن انسان، گونه هاي مختلف مي تواند داشته باشد که سه نوع آن در قرآن کريم ياد شده است: اول: راه رفتن طبيعي و به گونه اي که مطابق ساختار فيزيکي و متناسب طبع و آفرينش هر فرد و راه رفتن به هنجار است. (= هون) دوم: راه رفتن متکبرانه( = مرح)که نشان گر حالت غرور و خودبيني فرد است و شخص متکبر از سر عمد و انتخاب چنان راه رفتني را بر مي گزيند. سوم: راه رفتني است که زنان ازسر عشوه گري، جلب توجه ديگران و نماياندن خود و زيورهاي خويش به بينندگان چنان راه مي روند:
« وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ »(نور/31)
«و هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهاني شان دانسته شود (و صداي خلخالي که بر پا دارند به گوش برسد).»
شاخصة برجستة اين نوع راه رفتن- که علت حرمت آن نيز شناخته شده- پاي کوبيدن برزمين، هنگام راه رفتن است. چه اينكه قبل از اسلام، در ميان عرب جاهلي، زينت و خلخال بستن بر پاي زنان، رايج و مرسوم بوده است. هنگام راه رفتن و محکم خوردن پا بر زمين، بر اثر صداي زيورها و خلخال، به طور طبيعي، نگاه ها به طرف بانواني که چنين راه مي رفته اند جلب مي شده است وچه بسا زنان هرزه براي جلب نگاه مر دان از سر عمد، چنين راه مي رفته اند. از اين روي، قرآن، بانوان مسلمان را از اين گونه راه رفتن منع مي کند. يادکرد علت تحريم اين شيوه راه رفتن در فراز آخر آية «ليعلم مايخفين من زينتهن» نشان دهندة آن است که ملاک حرمت و ممنوع شدن، راه رفتني است كه نگاه ديگران را جلب کند و زمينة مزاحمت و يا فساد را فراهم آورد، هرچند، کوبيدن پا بر زمين نباشد و يا زيور و خلخالي بر پانداشته باشد.
مفهوم عفاف
عفاف نيز واژه اي عربي است که با فرهنگ اسلامي و ديني وارد زبان فارسي شده است. عفاف را به معناي خود نگهداري و باز داشتن نفس انساني از محرمات و خواهش هاي شهواني، دانسته اند. راغب در مفردات مي گويد:
«العفة حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوة والمتعفف المتعاطي لذالک بضرب من الممارسه والقهر» (راغب اصفهاني، ماده عفّ)
«عفّت حالت نفساني است که مانع تسلّط شهوت بر انسان مي گردد و انسان عفيف کسي است که با تمرين وتلاش مستمر و پيروزي بر شهوت، به اين حالت دست يافته باشد.»
ابن منظور در لسان العرب مي گويد:
«العفة الکف عما لايحل کف عن المحارم والاطماع الدنية وعف اي کف.» (ابن منظور، ماده عفّ)
«عفّت خود نگهداري از غير حلال، کار هاي حرام و طمع هاي پست است، عفت پيشگي يعني خود نگهداري.»
در قاموس قرآن آمده است:
«عفّت به معناي مناعت است در شرح آن گفته اند: حالت نفساني است که از غلبة شهوت باز دارد. پس بايد عفيف به معناي خود نگهدار و با مناعت باشد.»(قرشي، 5/18)
عفاف در اصطلاح
عفاف اصطلاحي اخلاقي است. عالمان اخلاق، عفاف را در شمار مهمترين فضايل اخلاقي جاي داده اند و فيلسوفان درحكمت عملي به آن پرداخته اند. ملا صدرا در «اسفار» عفاف را چنين تعريف مي کند:
«هي الخلق الذي يصدر عنه الافعال المتوسط بين الفجور والخمود.»(شيرازي،2/38)
«عفاف، منشي است که منشأ صدور کارهاي معتدل مي شود نه پرده دري مي كند و نه گرفتار خمودي مي شود.»
خواجه نصير الدين طوسي در تعريف آن مي نويسد:
«عفاف آن است که نيروي شهوت مطيع عقل باشد تا تصرف او به اقتضاي رأي او بود و اثر خيريت در او ظاهر شود و از تعبد هواي نفس و استخدام لذات فارغ » (طوسي،/74 به نقل از سجادي، 3/296)
علامه سيد محمد حسين طباطبايي، عفاف را از اصول سه گانه فضيلت هاي اخلاقي مي داند که صبر، حيا، ايثار، سخاوت، و… برشاخه آن مي رويد. او پس از آن که قواي شهواني، غضبي و فکري را منشأ و خاستگاه تمامي اخلاق انساني بر مي شمرد، مي گويد:
« حد اعتدال در قوة شهواني«عفاف» وافراط و تفريط در آن«شره» و «خمود» ناميده مي شود» (طباطبايي،1/137)
بر اساس آن چه گفته شد، عفاف معنايي فراخ تر از پاکدامني و پالودگي از فحشاء و زنا دارد. قرآن کريم و نصوص رواي نيز، عفاف را در معناي وسيع تر از عفاف و پاکي جنسي بکار برده و آن را به معناي در پيش گرفتن رو يه اعتدال، خود نگهداري، تسلط بر خويشتن، صبوري و ايستادگي در برابرکام جويي ناروا مي داند که در حوزه تمايلات جسمي وجنسي مي گنجد، و نفس انساني خواهان برآورده شدن بي قيد و حصر آن نيازهاست.
در شمار شواهد قرآني که بيان گر اين معناست، مي توان به نمونه هاي زيراشاره کرد:
1-در سورة مبارکة « نور» پس از ان که خداوند مسلمانان را ترغيب به ازدواج وهمسر گزيني مي کندو به مؤمنان دستور مي دهد زنان ومردان بي همسر را ،همسر دهند، مي فرمايد:
«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/33)
«وکساني که زمينه اي براي ازدواج نمي يابند، بايد پاکدامني پيشه کنندتا خداوند از فضل خود آنان را بي نياز گرداند.»
چنان که دراين آيه عفاف به معناي خويشتن داري از گناه وشكيبايي در برابر كمبودهاي زندگي ونيازهاي جنسي آمده است.
2- در سورة مبارکة بقره، گروهي از نياز مندان و فقيران، به عفاف و خويشتن داري توصيف و ستايش شده اند. آنان کساني هستند که ازيک سوي توان و نيروي براي کار و کسب معاش ندارند و از سوي ديگر، در عين نيازمندي و تهي دستي، از گدايي و اظهار نياز پرهيز مي کنند، چندان که اگر کسي از نزديک به حال ايشان آگاهي نداشته باشد، آنان را بي نياز مي انگارند.
«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الأرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا…»(بقره/273)